The Hagia Sophia Library

و تهى بودن كتابها را آموختم به كشورهاى دیگر رفتم و همه جا با نادانی روبه رو شدم. درست نمی دانستم به دنبال چه چیزی به اینجا آمده بودم پرنده کوچکی شده بودم انگار دنبال آشیانه می گشتم برگه دان ها را زیر و رو می کردم قفسه های میانی ردیف های کناری. توی ذهنم بتُن آرمه گچ بُرى قرن بيستم بُعد پیدا می کرد… رادارهایم خوب کار می کرد مثل هانسل و گرِتِل وحشت زده خرده های نان را پشت سرم جا می گذاشتم. به قرا‌‌هتخانه رسیدم کتاب های مرجع را یکی یکی ورق زدم انگار کم کم داشتم غرق می شدم دنبال تخته پاره ای می گشتم. اما دیر شده بود؛ در قفسه های میانی سالومه ی نیچه می رفت تا الٰهه ى الهام ريلكه باشد و شاید مابین این دو از تنازع بقا حرف بزند که «حق وِتو» ندارد! قراهتخانه سرد بود صداهای مختلفی می شنیدم: ناظم حکمت بلند بلند برای مُنوّرنامه مى نوشت و همزمان با ورا شطرنج بازی می کرد چه عدالت نابی! کسی در آن تاریکی صدام کرد برگشتم شمع کوچکی در مخزن روشن بود خودم با چشم های خودم  دیدم که مایکوفسکی به ماریا کارت ویزیت تعرف می کرد پرتاب شده بودم به یک موقعیت استثنایی  و خودم نمی دانستم. روی نقشه دیوار بلقیس الراوی در سفارت عراق خواب می دید […]

Six Green Polish Chairs

نَشتِ نمک درون سنگ سنگِ پرتاب شده از آینه با دهانی آن سوی اشیا اشیایی رو به فراموشی که تکههای پریده رنگشان در آینه میچرخد شاید آن شش صندلی سبز به کافهای سفر کردهاند سال ستاره و فرفره را به خاطر داری نه سال دوچرخهی روسی و برف را نه سال تپه و قناری را […]

Children and the Sun

چه زمانی به پیادهرو رسیدند و نشستند چگونه از تاریکی خانه  پله  راهرو  عبور کردند خاطرات را  پله پله  ریختند و گذشتند صبح  حصیربافان   نجّاران   تعمیرکاران نگاهشان کردند هیچ کس در هیچ خانهای ندیده بودشان  زنان برای خرید روزانه از کنارشان گذشتند بعد در کودکان و آفتاب صندلیهای کهنه حصیری ناگهان جوان شدند

Centre of the Universe

هر بامداد که چشم میگشایی اشیا  بیدارند این چراغ این کتاب این چایدان این میز و مداد و کبریت اینان مرکز جهانند گرد آمده در خانهای که از آنِ تو نیست  

In Rented Homes

در خانههای اجارهای لباست را میکَنی بر رختآویز فلزیِ زنگ زدهای میآویزی سرپاییهای چرمیِ نخنما را میپوشی مکثی میکنی و بعد صندلیِ چوبی انتظارش پُر میشود چشمهایت را میبندی  باز میکنی نمیدانی در کدام خانه نشستهای شعری گفتهای از فرسایش تحمیلی اشیا

the sudden movement of objects

زمانی که فکر میکنی اشیا سکوتشان شکل میگیرد صدای افتادن دکمهی پالتویت درختان گیلاس را به شکوفه مینشانَد خردهریز جیب جلیقهات را میتکانی و میدانی تابستان فرصتیست تا دنبال دکمهی گم شده بگردی   

Tehran letter

این نامه رسان هم اندکی آسمان و چند ستاره و کمی احوال پرسی گذاشت کف دستم و پلاک چهل و نه را هی رفت و هی برگشت تا ببیند رودخانه ای که نیست کجا می ریزد ریخت وسط اتاق صدای پرنده ای که پشت پنجره نشست پنجره را باز کنی سطر دوم را می بینی […]

Red Bicycle

منیب یم باوخ زونه ار مزمرق هخرچود ناتسبات زبس لحاس رب بآ رد ناشیرپ میاهوم هیاس روگنا یاه هبح زا رپ میاه قشم دوب راوشد یندیشک دق ندش گرزب گنس و راخ یاوه رد گنراگنر یاه هلیت کی کی ِ نداد فک زا نتسشن هچوک رانک یزابمه یب رابنا رد یا هدز گنز ی هخرچود […]

Night Demon

شب از کوچه ای نزدیک  با بوی کتاب های سوخته  می آید و سر می گذارد بر شیشه اتاق به دست های مادربزرگ می پیچد  بر چین های دامن سیاهش  به گهواره کودک خیره می شود  با جیب های خالی از ماه و ستاره با پیشانی زخمی  تا کنار داوودی های سپید و ساعت دیواری  […]

Crow’s Final Frontier

بارانها از همین سمت رفته بودند با كیف و با كالغ پرسشها كودك مینوشت چرا مگر آیا اگر دست كه میانداختند در گردنم دیوانههای سپیدار روی دوچرخه عباس را میدیدم لطفا پرچم نیاویزید بر نردهها سیاه این صحنه زیباست تنهایی را زخمها میتند و راه میکشد در جادههایی كه دورند تا دیگر نه مثل اینجا […]