در خانههای اجارهای
در خانههای اجارهای
لباست را میکَنی
بر رختآویز فلزیِ زنگ زدهای میآویزی
سرپاییهای چرمیِ نخنما را میپوشی
مکثی میکنی و بعد
صندلیِ چوبی انتظارش پُر میشود
چشمهایت را میبندی باز میکنی
نمیدانی در کدام خانه نشستهای
شعری گفتهای از فرسایش تحمیلی اشیا