Poems

در خانه‏های اجاره‏ای

در خانه‏های اجاره‏ای
 
لباست را می‏کَنی
 
بر رخت‏آویز فلزیِ زنگ زده‏‏ای می‏آویزی
 
سرپایی‏های چرمیِ نخ‏نما را می‏پوشی
 
مکثی می‏کنی و بعد
 
صندلیِ چوبی انتظارش پُر می‏شود
 
چشم‏هایت را می‏بندی  باز می‏کنی
 
نمی‏دانی در کدام خانه نشسته‏ای
 
شعری گفته‏ای از فرسایش تحمیلی اشیا