کوهستان اندامت شعر غریبیست
با تو در آمیزم
از زیر گردهات تهمینه بزنم بیرون
نه در این دشت محزون
درست وسط کوهستان پیکرت
لای هیبت سنگها و گرگهای پنهان دهان
با تو در آمیزم
رخساره چو آتش گلگون کنم
نه در این میانهی مسکوت
لای پریشانی ابرها
لای شکلهای غریب خاطرت
لای اشتیاق خودم به این همه تلون تو
با تو در آمیزم
شور شوم سور شوم مست و پر از نور شوم
نه در آستانهی دری گشوده
لای دریچهای تنگ
لای ازدحام تو در پهلوی من
لای دشنام هیبتت
لای آن کورسوی مانده در بازوانت
با تو در آمیزم
افسانه شوم
من مست و تو دیوانه
بایستم
جیغکشان
فریاد زنان
ما را که برد خانه، بریزد از دامنم
سرخ، سپید، سیاه و کمی هم بنفش
تقدیر من باشد
با تو که در آمیزم